نقش درون

سرزمین آرزوهای من دوردست است..................

نقش درون

سرزمین آرزوهای من دوردست است..................

تمام احساسم

قدرتم و توانم..............

و بازیچه شدنم را گریستم.

 

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
مصطفی پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:53 ب.ظ http://haker.blogsky.com

سلام
خسته نباشی
اول

یاسمن (چند قدم نزدیکتر به خدا) جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:37 ب.ظ http://mehrabooni-sedaghat.blogfa.com

میدونی بنی به نظر من اگه خدا این قدرتو به ما ادما نداده بود که بتونیم به قول تو تموم این فشارها رو با اشک بیرون بریزیم خیلی زود تموم میشدیم...منم مدتها پیش تموم صداقتمو تموم محبت خالصانمو ...تموم اونچه رو که فکر میکردم برای یه دوستی لازمه گریستم و باور کن اگه این کارو نکرده بودم الان حتما ترکیده بودم... یه چیز دارم از فضولی میمیرم که چه چیزی باعث شده این پستو بنویسی؟

آخرین ترانه ی باران شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 07:59 ق.ظ http://www.tabar.blogsky.com

دوست گرامی بادرودی گرم

گریستن خوب است وگاهی آرام بخش
ولی بازیچه شدن! نمی دانم

آدمهای هوشیار کم تر بازیچه می شوند
باید برای دگربارو دگربار بازیچه نشدن
درهرکاری تامل و تعمق نمود........

تندرست و شادکام باشی روز هایت بهین روزباد

پیرمرد شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:23 ق.ظ http://carlos-castaneda.blogfa.com/

درود.
گریستن هم هنر است.
از دانشکده هنرهای زیبا فارغ التحصیل شده ای.مبارک است.
اکتفا به گریه اما فرار است.
شک ندارم اهل فرار نیستی.
روشن باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد