نقش درون

سرزمین آرزوهای من دوردست است..................

نقش درون

سرزمین آرزوهای من دوردست است..................

چرا اسمان زندگی ام افتابی است؟

ابرش در دور دست هاست؟

 

ابری بارانی ساختم

با واژه عشق...............

 

بی بهانه میبارید.............

 

و گندم بی چتری بالای سرش

از بارشش خیس شد

خیس شد ................و خیس شد.........................

 

اما گم شد......

ابرم را میگویم...........

 

او رفت

              و گندم

عشقش را بی انکه

خشکیده شود

........................فقط گریست.

نظرات 8 + ارسال نظر
آخرین ترانه ی باران جمعه 9 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:41 ب.ظ http://tabar.blogsky.com

دوست گرامی بادرودی گرم...........

هرروزبیشترشکوفا می شوی.........

خیلی زیبا نوشتی...... عشق راگریستن////

تندرست و شادکام باشی

شازده خانوم شنبه 10 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:32 ب.ظ http://shazdekhanoom.blogsky.com

آسمون دلت ابری نباشه..........

پیرمرد شنبه 10 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:17 ب.ظ http://carlos-castaneda.blogfa.com/

درود.گندم شوریده.
باران که ببارد خشکیدگی نخواهیم داشت.
همین که گندم هست ،خیزآب هم هست....
روشن باشی.

پیرمرد شنبه 10 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 04:55 ب.ظ http://carlos-castaneda.blogfa.com/

درود دوباره.
قهر که شوخی بود.
مشکل پیش نیامد.پیش اورده شد.راهزن.شیاد.فرصت طلب.
آنهم از جانب دوستی که اصولا شناختی از بیخ قضیه ندارد!به زعم خودش.
من ادب نگاه داشتم.چون چیز شخصی ای ندارم که متاثرم کند.
و در این معامله بی تردید آنکه غفلت کند به خود آسیب رسانده است.
از من بیاد داشته باش.قشنگ نیست آدم موضع خصمانه بگیرد.در برابر چیزی که اصولا نمی داند چیست.
سور عمومی هم خوب نیست.جملات فراگیر و کلی...همه را به یک چوب راندن.شادی و سلوک و نور را نشاندن پیش صوفیگری و چله نشینی!و یک انگ عربی هم چسباندن بیخ گلویش.
بیایی یا نیایی هم اصلا مهم نیست راستش.من اگر دلم تنگ شد سر خواهم زد.دوست عاصی.
و نکته آخر:هرگاه چیزی از تو خواسته شد،حق داری جا بزنی.حق داری تردید کنی.حق داری به شیادی یا راهزنی احتمالی طرف مقابل فکر کنی.
اما فقط همان وقت.نه زودتر.
روشن باشی.

یاسمن (چند قدم نزدیکتر به خدا) سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:59 ب.ظ http://mehrabooni-sedaghat.blogfa.com

بنفشه اشکمو در اوردی.خیلی قشنگ بید جیگر...

سروی پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 06:48 ب.ظ http://ma-degar-andishan.blogsky.com/

سلام....ابرها جدیدا بی وفا شدند.......
اما ناراحت نباشید آسمون هیچ وقت بی ابر نمی مونه.......
امید دارم که ابری جدید و همیشگی پیدا کنید...
با آرزوی بارش....
....................سروی

بلوچ جمعه 16 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 03:05 ب.ظ


ابر...........ابر.........ابر

چرا آسمان دل ها ابریست؟

باران باید........... تاخیس کند
بشویاند.......پاک کند.........همه دردل مانده هارا

وقتی باران آمد
عاشقانه به زیرباران برویم
خیس شویم ......... خیس خیس

که باران یعنی زایش
یعنی تولد
یعنی جوانه زدن
یعنی زندگی

وقتی باران می بارد
غرق جذبه و شور می شوم
ودلم می خواهد
همه اندوه هارا گریه کنم
ببارم برپهنه صورت خود
چون باران........

گریه........ گاهی همان باران است
که خنک می کند
می زداید
می شوید........... پاک می کند
زنگارهای دل را

دوست گرامی بسیارزیبا نوشتی
کاشکی همه ابرها باران زا بودند........... کاشکی

بلوچ شنبه 17 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:51 ب.ظ

بادرودی بی انتها.......

باران......... هزاران بهانه داشت پیش ترها
برای باریدن برای چکیدن
برای گم شدن...

واکنون....... بهانه ای افزون
گلدان شب بوی خانه همسایه که
که ازبی توجهی گل ناشناسان تشنه نم ای باران بودتا بشکفد

تاگلی دهد که شب و روزوبویش درخانه و محله وشهر
می پیچدومشام های آشنا را نوازش می دهد

ابردل گیرشبانگاهانم
من پرازوسوسه بارانم

بی گمان روز وشبی
یا غروبی دلگیر

بی امان........ می بارم
می سپارم خود رابه گل وخاک وگیاه

یا بدست دریا.............

زمزمه باران بادریا و موج..............دراوج

شادمانی خوب است
خنده اما........... بهتر

دوست گرامی شکوفایی ای هرچه بیشترت آرزوی من است







برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد